جدول جو
جدول جو

معنی کل پیش - جستجوی لغت در جدول جو

کل پیش
کنار آتش اجاق، رو به روی اجاق آتش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کفل پوش
تصویر کفل پوش
پوششی که در زیر زین و بر روی کفل اسب می اندازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل ریش
تصویر دل ریش
کسی که از اندوه عشق یا ناکامی و حرمان افسرده و محزون باشد، دل افگار، دل خسته، دل آزرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم بیش
تصویر کم بیش
مخفف کم و بیش، کم و زیاد، اندک و بسیار، نقیر و قطمیر، کمابیش، تقریباً
فرهنگ فارسی عمید
کوله خاس، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، کوله خس، رجوع به کوله خس و کوله خاس شود
لغت نامه دهخدا
در تداول اطفال، گربه، پی پیشی
لغت نامه دهخدا
(گُ)
حریری نهایت باریک و غیر حاجب ماوراء که در آن گل سرخ خشک کردندی و برای دعوت به عروس با نبات به خانه مدعو فرستادندی. کیسه های خرد از حریر سخت نازک و باریک که در آن گل سوری خشک کردندی و زنان در میان جامه های نهاده تا بوی خوش گیرد. کیسه ای از حریر دیداری که در آن برگ گل سرخ یا گل یاس و امثال آن ریخته در میان البسه که درصندوق است نهند تا بوی خوش گیرد. و گاه آنرا با کمی نبات برای دعوت به عروس فرستند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِ شَ / شِ)
کنایه از خاموشی است. (برهان) (آنندراج). کنایه از مردم خاموش. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). سکوت و خاموشی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ لِ)
دل مجروح. دل ریش شده:
نبود ونباشد بدی کیش من
ز دستان دژم شد دل ریش من.
فردوسی.
نه از درد دلهای ریشش خبر
نه ازچشم بیمار خویشش خبر.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ دَ رِ)
دهی از دهستان بالا گریوه است که در بخش ملاوی شهرستان خرم آباد واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تیره ای از شعبه شیبانی ایل عرب (از ایلات خمسۀ فارس). (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87)
لغت نامه دهخدا
(پَ پی)
در مرتبه و نفر دوم در حق بازی کردن. بعد از پیش. پشت سردو (در تداول مردم قزوین)
لغت نامه دهخدا
پوشیده از گل: زمین ز سایه ابر بهار گل پوش است ز جوش لاله و گل خون خاک در جوش است. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
حریری بسیار باریک و حاکل ماورا که در آن گل سرخ را خشک میکردند و برای دعوت بعروسی با نبات بخانه مدعو میفرستادند، کیسه ای کوچک از حریر بسیار نازک که در آن گل سوری را خشک میکردند و زنان در میان جامه مینهادند تا بوی خوش گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم بیش
تصویر کم بیش
کم و زیاد: (زر چون بعیار آید کم بیش نگردد کم بیش شود زری کان باغش بار است)، (ناصر خسرو)، تقریبا در حدود قریب: (ز اول رفت خواهم چند گاهی درنگ من بود کم بیش ماهی)، (ویس ورامین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفل پوش
تصویر کفل پوش
پوششی که بر پشت اسب اندازند: (همه زین زرین یا قوت کار کفل پوشهای جواهر نگار)، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی پیش
تصویر پی پیش
دوم در حق بازی کردن بعد از پیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل پیشه
تصویر دل پیشه
کنایه از خاموشی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در پیش
تصویر در پیش
سابق، پیش از این
فرهنگ لغت هوشیار
نام قلعه ای قدیمی در دهکده ی نوای لاریجان واقع در منطقه ی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان لاریجان شهرستان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
گربه ی نر
فرهنگ گویش مازندرانی
کول و دوش، سکوی اجاق هیزمی که جای چراغ، لامپا و بوده است
فرهنگ گویش مازندرانی
سر و رو، سر و محدوده ی آن سر و گردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بندچرمی کفل اسب
فرهنگ گویش مازندرانی
دل واپسی
فرهنگ گویش مازندرانی
در برابر چشم در مقابل و پیش چشم
فرهنگ گویش مازندرانی
کنار زائو نشستن در شش شب اول زایمان
فرهنگ گویش مازندرانی
جلوی تکیه، تکیه ی جلوی حسینیه ها
فرهنگ گویش مازندرانی
کنار آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
به جلو یا عقب افتادن کار
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی بلند، که نوک آن دو شاخه است و جهت حمل شاخه های انار و
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی که روی بند یا طناب لباس به عنوان قیم گیر دهند تا با آن
فرهنگ گویش مازندرانی
کلیسا
فرهنگ گویش مازندرانی